غزل شماره ۱۹۷

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی
شاهدان:
گر:
دلبری:
زین:
سان:
کنند:
زاهدان:
را:
رخنه: راه و شکاف میان دیوار، سوراخ // مجاز از، عیب، نقص، فساد
در:
ایمان:
هر:
کجا:
آن:
شاخ:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوش‌بو // مجاز از چشم، چشم معشوق
بشکفد:
گلرخانش:
دیده:
نرگسدان:
ای:
جوان:
سروقد:
گویی:
ببر:
پیش:
از:
کز:
قامتت:
چوگان: چوب سر کج، چوب گوی زنی که دسته‌ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است، نوعی ورزش دسته جمعی که بازیکنان سوار بر اسب سعی می‌کنندبه وسیله‌ی چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند
عاشقان:
بر:
سر:
خود:
حکم:
نیست:
چه:
فرمان:
تو:
باشد:
چشمم:
کمتر:
است:
قطره‌ای:
این:
حکایت‌ها:
که:
طوفان:
یار:
ما:
چون:
گیرد:
آغاز:
سماع: /۱/ شنوایی، شنیدن /۲/ ترانه‌خوانی یا رقص یا دست افشانی به شکل دسته جمعی
قدسیان:
عرش:
دست:
افشان:
مردم:
به:
خون:
آغشته:
شد:
ظلم:
انسان:
خوش:
برآ:
با:
غصه:
دل:
کاهل:
راز:
عیش: خوشی، شادمانی، خوش‌گذرانی، زیستن، زندگی
بوته:
هجران:
مکش:
حافظ:
ز:
آه:
نیم:
شب:
تا:
چو:
صبحت:
آینه:
رخشان:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی