غزل شماره ۱۹۸
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم خراج مصر طلب میکند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند
گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند
گفتم که خواجه کی به سر حجله میرود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند
گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
گفتم:
کی:
ام:
دهان:
و:
لبت:
کامران:
کنند:
گفتا:
به:
چشم:
هر:
چه:
تو:
گویی:
چنان:
خراج:
مصر:
طلب:
میکند:
در:
این:
معامله:
کمتر:
زیان:
نقطه:
دهنت:
خود:
که:
برد:
راه:
گفت:
حکایتیست:
با:
نکته:
دان:
صنم:
پرست:
مشو:
صمد:
نشین:
کوی:
عشق:
هم:
آن:
هوای:
میکده:
غم:
میبرد:
ز:
دل:
خوش:
کسان:
دلی:
شادمان:
شراب:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
نه:
آیین:
مذهب:
است:
عمل:
پیر:
مغان:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی میدهد
نوش:
لبان:
را:
سود:
بوسه:
شکرینش:
جوان:
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
سر:
حجله:
میرود:
زمان:
مشتری:
مه:
قران:
دعای:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
او:
ورد:
حافظ:
دعا: خواهش، خواسته
ملایک:
هفت:
آسمان:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
گفتم:
کی:
ام:
دهان:
و:
لبت:
کامران:
کنند:
گفتا:
به:
چشم:
هر:
چه:
تو:
گویی:
چنان:
خراج:
مصر:
طلب:
میکند:
در:
این:
معامله:
کمتر:
زیان:
نقطه:
دهنت:
خود:
که:
برد:
راه:
گفت:
حکایتیست:
با:
نکته:
دان:
صنم:
پرست:
مشو:
صمد:
نشین:
کوی:
عشق:
هم:
آن:
هوای:
میکده:
غم:
میبرد:
ز:
دل:
خوش:
کسان:
دلی:
شادمان:
شراب:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکهای از پارچهی لباس // در تصوف، جبهای که از دست پیر میپوشیدند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد
نه:
آیین:
مذهب:
است:
عمل:
پیر:
مغان:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی میدهد
نوش:
لبان:
را:
سود:
بوسه:
شکرینش:
جوان:
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
سر:
حجله:
میرود:
زمان:
مشتری:
مه:
قران:
دعای:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
او:
ورد:
حافظ:
دعا: خواهش، خواسته
ملایک:
هفت:
آسمان:
شرح ابیات
۱-۲-