غزل شماره ۲۱۴
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام
روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
دیدم:
به:
خواب:
خوش:
که:
دستم:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
بود:
تعبیر:
رفت:
و:
کار:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
حواله:
چل:
سال:
رنج:
غصه:
کشیدیم:
عاقبت:
تدبیر:
ما:
دست:
شراب:
دوساله:
آن:
نافه:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
میخواستم:
ز:
بخت:
در:
چین:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
بت:
مشکین: /مِ/ سیاه، تیرهرنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشکآلود، معطر، خوشبو
کلاله:
از:
برده:
خمار: میفروش، شرابفروش، بادهفروش //در تصوف/ پیر کامل، مرشد واصل
غمم:
سحر:
مساعد:
آمد:
می:
بر:
آستان:
میکده:
خون:
میخورم:
مدام:
روزی:
خوان: سفره
قدر:
این:
نواله:
هر:
کو:
نکاشت:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
خوبی:
گلی:
نچید:
رهگذار:
باد:
نگهبان:
لاله:
طرف:
گلشنم:
گذر:
افتاد:
وقت:
صبح:
دم:
مرغ: پرنده، ماکیان
آه:
ناله:
دیدیم:
شعر:
دلکش:
حافظ:
مدح:
شاه:
یک:
بیت:
قصیده:
صد:
رساله:
تندحمله:
خورشید:
شیرگیر:
پیشش:
روز:
معرکه:
کمتر:
غزاله:
۲-
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
دیدم:
به:
خواب:
خوش:
که:
دستم:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن بادهی معرفت نوشد
بود:
تعبیر:
رفت:
و:
کار:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
حواله:
چل:
سال:
رنج:
غصه:
کشیدیم:
عاقبت:
تدبیر:
ما:
دست:
شراب:
دوساله:
آن:
نافه:
مراد: خواسته، آرزو، مقصود، منظور، آنچه که موجب کامرانی و موفقیت شود // در تصوف، پیر، پیشوا، رهبر، فطب
میخواستم:
ز:
بخت:
در:
چین:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
بت:
مشکین: /مِ/ سیاه، تیرهرنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشکآلود، معطر، خوشبو
کلاله:
از:
برده:
خمار: میفروش، شرابفروش، بادهفروش //در تصوف/ پیر کامل، مرشد واصل
غمم:
سحر:
مساعد:
آمد:
می:
بر:
آستان:
میکده:
خون:
میخورم:
مدام:
روزی:
خوان: سفره
قدر:
این:
نواله:
هر:
کو:
نکاشت:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرمدلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
خوبی:
گلی:
نچید:
رهگذار:
باد:
نگهبان:
لاله:
طرف:
گلشنم:
گذر:
افتاد:
وقت:
صبح:
دم:
مرغ: پرنده، ماکیان
آه:
ناله:
دیدیم:
شعر:
دلکش:
حافظ:
مدح:
شاه:
یک:
بیت:
قصیده:
صد:
رساله:
تندحمله:
خورشید:
شیرگیر:
پیشش:
روز:
معرکه:
کمتر:
غزاله:
شرح ابیات
۱-۲-