غزل شماره ۲۲۰

از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چه گویم چه‌ها رود
ما در درون سینه هوایی نهفته‌ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
بر خاک راه یار نهادیم روی خویش
بر روی ما رواست اگر آشنا رود
سیل است آب دیده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود
ما را به آب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود
حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
از:
دیده:
خون:
دل:
همه:
بر:
روی:
ما:
رود:
ز:
چه:
گویم:
چه‌ها:
در:
درون:
سینه:
هوایی:
نهفته‌ایم:
باد:
اگر:
زان:
هوا:
خورشید:
خاوری:
کند:
رشک:
جامه:
چاک:
گر:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
مهرپرور:
من:
قبا:
خاک:
راه:
یار:
نهادیم:
خویش:
رواست:
آشنا:
سیل:
است:
آب:
و:
هر:
کس:
که:
بگذرد:
خود:
دلش:
سنگ:
بود:
هم:
جا:
را:
به:
شب:
روز:
ماجراست:
رهگذر:
سر:
کویش:
چرا:
حافظ:
کوی:
میکده:
دایم:
صدق:
چون:
صوفیان:
صومعه: عبادتگاه
دار:
صفا:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی