غزل شماره ۲۳۰

اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید
طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید
تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید
چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی‌غش
کنون به جز دل خوش هیچ در نمی‌باید
جمیله‌ایست عروس جهان ولی هش دار
که این مخدره در عقد کس نمی‌آید
به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به یک شکر ز تو دلخسته‌ای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسه تو رخ ماه را بیالاید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
اگر:
به:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
مشکین: /مِ/ سیاه، تیره‌رنگ // /مُ/ منسوب به مُشک، آنچه بوی مشک بدهد، مشک‌آلود، معطر، خوش‌بو
دلم:
کشد:
شاید:
که:
بوی:
خیر:
ز:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بی‌اعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانه‌ی زاهد، پس می‌توان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
ریا:
نمی‌آید:
جهانیان:
همه:
گر:
منع:
من:
کنند:
از:
عشق:
آن:
کنم:
خداوندگار:
فرماید:
طمع: زیاده‌خواهی / امید، آرزو، چشم‌داشت
فیض:
کرامت: سخاوت و بخشندگی، هدیه، تحفه // بزرگی و ارجمندی، داشتن صفات نیک // در تصوف، کاری خارق‌العاده که توسط اولیا و صالحان انجام می‌گیرد
مبر:
خلق:
کریم:
گنه:
ببخشد:
و:
بر:
عاشقان:
ببخشاید:
مقیم:
حلقه:
ذکر:
است:
دل:
بدان:
امید:
حلقه‌ای:
سر:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
یار:
بگشاید:
تو:
را:
حسن:
خداداده:
هست:
حجله:
بخت:
چه:
حاجت: نیاز، آرزو، امید
مشاطه‌ات:
بیاراید:
چمن:
خوش:
هوا:
دلکش:
می:
بی‌غش:
کنون:
جز:
هیچ:
در:
نمی‌باید:
جمیله‌ایست:
عروس:
جهان:
ولی:
هش: رفتن، نقیض آمدن // مخفف هوش، زیرکی، عقل و شعور
دار:
این:
مخدره:
عقد: عهد و پیمان بستن، محکم‌کردن، گره زدن، بستن
کس:
لابه:
گفتمش:
ای:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
باشد:
یک:
شکر:
دلخسته‌ای:
بیاساید:
خنده:
گفت:
حافظ:
خدای:
مپسند:
بوسه:
بیالاید:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی