غزل شماره ۲۳۴

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
بحر: مجتث مثمن مخبون
چو:
آفتاب:
می:
از:
مشرق:
پیاله: ظرفی که در آن آشامیدنی بنوشند، جام، ساعر، فنجان، صراحی، قدح، کاسه // در تصوف، صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود // در تصوف، هر ذره از ذرات موجود که شخص عارف از آن باده‌ی معرفت نوشد
برآید:
ز:
باغ:
عارض: . عرض‌کننده، عریضه‌دهنده، شاکی // رویداد، پیشامد، حادثه // در فلسفه، ویژگی آنچه پیدا می‌شود و می‌گذرد و ثابت نیست // فرمانده‌ی لشکر // رخسار، چهره، روی
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
هزار:
لاله:
نسیم:
در:
سر:
گل:
بشکند:
کلاله:
سنبل:
میان:
چمن:
بوی:
آن:
حکایت:
شب:
هجران:
نه:
حالیست:
که:
شمه‌ای:
بیانش:
به:
صد:
رساله:
گرد:
خوان: سفره
نگون:
فلک: آسمان، عالم، گردون
طمع: زیاده‌خواهی / امید، آرزو، چشم‌داشت
نتوان:
داشت:
بی:
ملالت:
غصه:
یک:
نواله:
سعی:
خود:
برد:
پی:
گوهر:
مقصود:
خیال:
باشد:
کاین:
کار:
حواله:
گرت:
نوح:
نبی:
صبر:
هست:
غم:
طوفان:
بلا:
بگردد:
و:
کام: خواسته‌ی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
هزارساله:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
تو:
چون:
بگذرد:
تربت:
حافظ:
خاک:
کالبدش:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی