غزل شماره ۲۳۵

زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
زهی:
خجسته:
زمانی:
که:
یار:
بازآید:
به:
کام: خواسته‌ی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
غمزدگان:
غمگسار:
پیش:
خیل:
خیالش:
کشیدم:
ابلق:
چشم:
بدان:
امید:
آن:
شهسوار:
اگر:
نه:
در:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
چوگان: چوب سر کج، چوب گوی زنی که دسته‌ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است، نوعی ورزش دسته جمعی که بازیکنان سوار بر اسب سعی می‌کنندبه وسیله‌ی چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند
او:
رود:
سر:
من:
ز:
نگویم:
و:
خود:
چه:
کار:
مقیم:
بر:
راهش:
نشسته‌ام:
چون:
گرد:
هوس:
بدین:
رهگذار:
دلی:
با:
زلفین:
قراری:
داد:
گمان:
مبر:
دل:
قرار:
جورها:
کشیدند:
بلبلان:
از:
دی:
بوی:
دگر:
نوبهار:
نقش:
بند:
قضا: حکم، تقدیر، سرنوشت
هست:
حافظ:
همچو:
سرو:
دستم:
نگار:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی