غزل شماره ۲۵۰

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش
دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم
یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
روی:
بنمای:
و:
وجود:
خودم:
از:
یاد:
ببر:
خرمن:
سوختگان:
را:
همه:
گو:
باد:
ما:
چو:
دادیم:
دل:
دیده:
به:
طوفان:
بلا:
بیا:
سیل:
غم:
خانه:
ز:
بنیاد: پایه، اصل، شالوده
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
چون:
عنبر: ماده‌ای خوش‌بو که در معده یا روده‌ی عنبرماهی تولید می‌شود
خامش:
که:
ببوید:
هیهات:
ای:
خام:
طمع: زیاده‌خواهی / امید، آرزو، چشم‌داشت
این:
سخن:
سینه:
شعله:
آتشکده:
فارس:
بکش:
آب:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
دجله:
بغداد:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
پیر:
مغان:
باقی:
سهل:
است:
دیگری:
برو:
نام:
من:
سعی:
نابرده:
در:
راه:
جایی:
نرسی:
مزد:
اگر:
می‌طلبی:
طاعت:
استاد:
روز:
مرگم:
نفسی:
وعده:
دیدار:
بده:
وان:
گهم:
تا:
لحد:
فارغ:
آزاد:
دوش: دیشب، شب گذشته
می‌گفت:
مژگان:
درازت:
بکشم:
یا:
رب:
خاطرش:
اندیشه:
بیداد:
حافظ:
کن:
نازکی:
خاطر:
یار:
درگهش:
ناله:
فریاد:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی