غزل شماره ۲۵۱

شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک می‌بینم شب هجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الربح و الخسران فی التجر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی
شب:
وصل:
است:
و:
طی:
شد:
نامه:
هجر:
سلام:
فیه:
حتی:
مطلع:
الفجر:
دلا:
در:
عاشقی:
ثابت:
قدم:
باش:
که:
این:
ره:
نباشد:
کار:
بی:
اجر:
من:
از:
رندی:
نخواهم:
کرد:
توبه:
لو:
آذیتنی:
بالهجر:
الحجر:
برآی:
ای:
صبح:
روشن:
دل:
خدا:
را:
بس:
تاریک:
می‌بینم:
دلم:
رفت:
ندیدم:
روی:
دلدار:
فغان: آه، ناله، فریاد
تطاول:
آه:
زجر:
وفا:
خواهی:
جفاکش:
حافظ:
فان:
الربح:
الخسران:
فی:
التجر:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی