غزل شماره ۲۶۲

حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: خفیف مسدس مخبون
حال:
خونین:
دلان:
که:
گوید:
باز:
وز:
فلک: آسمان، عالم، گردون
خون:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
جوید:
شرمش:
از:
چشم:
می:
پرستان:
باد:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوش‌بو // مجاز از چشم، چشم معشوق
مست:
اگر:
بروید:
جز:
فلاطون:
نشین:
شراب:
سر:
حکمت:
به:
ما:
هر:
چون:
لاله:
کاسه:
گردان:
شد:
زین:
جفا:
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
بشوید:
نگشاید:
دلم:
چو:
غنچه:
ساغری:
لبش:
نبوید:
بس:
در:
پرده:
چنگ:
گفت:
سخن:
ببرش:
موی:
تا:
نموید:
گرد:
بیت:
الحرام:
حافظ:
گر:
نمیرد:
بپوید:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی