غزل شماره ۲۷۱

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
دارم:
از:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
سیاهش:
گله:
چندان:
که:
مپرس:
چنان:
ز:
او:
شده‌ام:
بی:
سر:
و:
سامان:
کس:
به:
امید:
وفا:
ترک:
دل:
دین:
مکناد:
چنانم:
من:
این:
کرده:
پشیمان:
یکی:
جرعه:
آزار:
کسش:
در:
پی:
نیست:
زحمتی:
می‌کشم:
مردم:
نادان:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایه‌ای است به افراد ریا کار که دین را بهانه‌ی نیات خود می‌کنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار می‌دهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان می‌کند
ما:
سلامت: تندرستی // پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی‌عیبی، بی‌گزند شدن، از عیب وآفت رهایی یافتن // در تصوف، حفظ و رعایت رسوم، مقابل ملامت
بگذر:
کاین:
می:
لعل: سنگی قیمتی به رنگ قرمز(سرخ)، مجازاً شراب انگوری نیز معنی می‌دهد
می‌برد:
دست:
بدان:
سان:
گفت‌وگوهاست:
راه:
جان:
بگدازد:
هر:
کسی:
عربده‌ای:
مبین:
آن:
پارسایی:
هوسم:
بود:
ولی:
شیوه‌ای:
می‌کند:
نرگس: گلی سفید و کوچک و خوش‌بو // مجاز از چشم، چشم معشوق
فتان:
گفتم:
گوی: توپ، کره، گلوله // گلوله‌ای که از چوب می‌سازند و با آن چوگان، بازی می‌کنند
فلک: آسمان، عالم، گردون
صورت:
حالی:
پرسم:
گفت:
اندر:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
چوگان: چوب سر کج، چوب گوی زنی که دسته‌ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است، نوعی ورزش دسته جمعی که بازیکنان سوار بر اسب سعی می‌کنندبه وسیله‌ی چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند
گفتمش:
خون:
شکستی:
گفتا:
حافظ:
قصه:
دراز:
است:
قرآن:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی