غزل شماره ۳۱۵

به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق
که در هوای رخت چون به مهر پیوستم
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت
که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به:
غیر:
از:
آن:
که:
بشد:
دین:
و:
دانش:
دستم:
بیا:
بگو:
ز:
عشقت:
چه:
طرف:
بربستم:
اگر:
خرمن:
عمرم:
غم:
تو:
داد:
باد:
خاک:
پای:
عزیزت:
عهد: زمان، دوره
نشکستم:
چو:
ذره:
گر:
حقیرم:
ببین:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
عشق:
در:
هوای:
رخت:
چون:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرم‌دلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
پیوستم:
بیار:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
عمریست:
تا:
من:
سر:
امن:
کنج:
عافیت: تندرستی، صحت، سلامت، رستگاری // مجاز از زهد، پرهیزکاری، پارسایی، تقوا
بهر:
عیش: خوشی، شادمانی، خوش‌گذرانی، زیستن، زندگی
ننشستم:
مردم:
هشیاری:
ای:
نصیحتگو:
سخن:
میفکن:
چرا:
مستم:
چگونه:
خجالت:
برآورم:
بر:
دوست:
خدمتی:
سزا:
برنیامد:
بسوخت:
حافظ:
یار:
دلنواز:
نگفت:
مرهمی:
بفرستم:
خاطرش:
خستم:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی