غزل شماره ۳۳۱

به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی
به:
تیغم:
گر:
کشد:
دستش:
نگیرم:
وگر:
تیرم:
زند:
منت:
پذیرم:
کمان:
ابرویت:
را:
گو:
بزن:
تیر:
که:
پیش:
دست:
و:
بازویت:
بمیرم:
غم:
گیتی:
از:
پایم:
درآرد:
بجز:
ساغر: پیاله، پیاله‌ی شراب
باشد:
دستگیرم:
برآی:
ای:
آفتاب:
صبح:
امید:
در:
شب:
هجران:
اسیرم:
فریادم:
رس:
پیر:
خرابات: ویرانه‌ها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش‌وعشرت و محل باده‌پیمایی و عشق‌ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش‌ونوش سرگرم می‌شدند // در تصوف مقام و مرتبه‌ی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
یک:
جرعه:
جوانم:
کن:
پیرم:
گیسوی:
تو:
خوردم:
دوش: دیشب، شب گذشته
سوگند:
من:
پای:
سر:
بر:
بسوز:
این:
خرقه: نوعی پوستین بلند، تکه‌ای از پارچه‌ی لباس // در تصوف، جبه‌ای که از دست پیر می‌پوشیدند و گاهی از تکه‌های گوناگون دوخته می‌شد
تقوا:
حافظ:
آتش:
شوم:
وی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی