غزل شماره ۳۴۴

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود
دامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می‌زنم
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی می‌کشم فال دوامی می‌زنم
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می‌زنم
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی می‌زنم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
بحر: رجز مثمن سالم
عمریست:
تا:
من:
در:
طلب:
هر:
روز:
گامی:
می‌زنم:
دست:
شفاعت:
زمان:
نیک:
نامی:
بی:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
مهرافروز:
خود:
بگذرانم:
دامی:
به:
راهی:
می‌نهم:
مرغی:
اورنگ:
کو:
گلچهر:
نقش:
وفا:
و:
مهر: محبت، دوستی، مودت، نرم‌دلی، شفقت و مروت // آفتاب، خورشید، شید، میترا
حالی:
اندر:
عاشقی:
داو:
تمامی:
بو:
که:
یابم:
آگهی:
از:
سایه:
سرو:
سهی: راست و بلند، راست‌قامت، کشیده
گلبانگ:
عشق:
طرف:
بر:
خوش:
خرامی:
چند:
کان:
آرام:
دل:
دانم:
نبخشد:
کام: خواسته‌ی دل، آرزو، لذت، خوشی، قدرت، توانایی
خیالی:
می‌کشم:
فال:
دوامی:
سر:
آرد:
غصه:
را:
رنگین:
برآرد:
قصه:
این:
آه:
خون:
افشان:
صبح:
شامی:
با:
آن:
وی:
غایبم:
می:
چو:
حافظ:
تایبم:
مجلس:
روحانیان:
گه:
گاه:
جامی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی