غزل شماره ۳۵۷
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
در:
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
مغان:
نور:
خدا:
میبینم:
این:
عجب:
بین:
که:
چه:
نوری:
ز:
کجا:
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
بر:
من:
مفروش:
ای:
ملک:
الحاج:
تو:
خانه:
میبینی:
و:
خواهم:
از:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
بتان:
نافه:
گشایی:
کردن:
فکر:
دور:
است:
همانا:
خطا:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
دل:
اشک:
روان:
آه:
سحر:
ناله:
شب:
همه:
نظر:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
شما:
هر:
دم:
روی:
نقشی:
زندم:
راه:
خیال:
با:
گویم:
پرده:
چهها:
کس:
ندیدهست:
مشک:
ختن:
چین:
آن:
باد:
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
دوستان:
عیب:
نظربازی:
حافظ:
مکنید:
او:
را:
محبان: دوستدارندکان، دوستداران
۲-
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
در:
خرابات: ویرانهها // جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیشوعشرت و محل بادهپیمایی و عشقورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیشونوش سرگرم میشدند // در تصوف مقام و مرتبهی خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند
مغان:
نور:
خدا:
میبینم:
این:
عجب:
بین:
که:
چه:
نوری:
ز:
کجا:
جلوه: آشکار کردن، ظاهر ساختن، نمایش دادن، زیبایی، جاذبه
بر:
من:
مفروش:
ای:
ملک:
الحاج:
تو:
خانه:
میبینی:
و:
خواهم:
از:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
بتان:
نافه:
گشایی:
کردن:
فکر:
دور:
است:
همانا:
خطا:
سوز: باد بسیار سرد، سرما // غم بسیار، داغ، درد
دل:
اشک:
روان:
آه:
سحر:
ناله:
شب:
همه:
نظر:
لطف: نرمی، بخشش، محبت، ملایمت، مهربانی، نیکی
شما:
هر:
دم:
روی:
نقشی:
زندم:
راه:
خیال:
با:
گویم:
پرده:
چهها:
کس:
ندیدهست:
مشک:
ختن:
چین:
آن:
باد:
صبا: نام بادی که از سمت مشرق میوزد، مجاز از پیامآور میان عاشق و معشوق
دوستان:
عیب:
نظربازی:
حافظ:
مکنید:
او:
را:
محبان: دوستدارندکان، دوستداران
شرح ابیات
۱-۲-