غزل شماره ۴۷۷

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
دو:
یار:
زیرک:
و:
از:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
کهن:
دومنی:
فراغتی:
کتابی:
گوشه:
چمنی:
من:
این:
مقام: محل اقامت، مکان // منزله، رتبه، پایه، جایگاه // پرده در موسیقی // در تصوف، هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
به:
دنیا:
آخرت:
ندهم:
اگر:
چه:
در:
پی:
ام:
افتند:
هر:
دم:
انجمنی:
آن:
که:
کنج:
قناعت:
گنج:
داد:
فروخت:
یوسف:
مصری:
کمترین:
ثمنی:
بیا:
رونق:
کارخانه:
کم:
نشود:
زهد: نخواستن چیزی و ترک کردن آن، دوری جستن از دنیا و تنها به عبادات پرداختن، بی‌اعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی، تعبد، تقدس، ورع // در اشعار حافظ زاهد معمولا ریاکار است و زهد عمل ریاکارانه‌ی زاهد، پس می‌توان در اکثر اشعار زهد را به ریا نیز تعبیر کرد.
همچو:
تویی:
یا:
فسق:
منی:
ز:
تندباد:
حوادث:
نمی‌توان:
دیدن:
چمن:
گلی:
بوده:
است:
سمنی:
ببین:
آینه:
جام:
نقش:
بندی:
غیب:
کس:
یاد:
ندارد:
چنین:
عجب:
زمنی:
سموم:
بر:
طرف:
بوستان:
بگذشت:
بوی:
هست:
رنگ:
نسترنی:
صبر:
کوش:
تو:
ای:
دل:
حق:
رها:
نکند:
عزیز:
نگینی:
دست:
اهرمنی:
مزاج:
دهر: دنیا، گیتی، روزگار بی‌پایان که ابندا و انتها ندارد
تبه:
شد:
بلا:
حافظ:
کجاست:
فکر:
حکیمی:
رای: عقیده، نظر، اندیشه، حکم، قضاوت، اظهار نظر، اندیشه، بینش
برهمنی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی