غزل شماره ۱۵
ای شاهد قُدسی که کِشَد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دَهَد دانه و آبت
خوابم بِشُد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خُماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غَمزِه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جَنابت
دور است سَرِ آب از این بادیه هُش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شَبابت
ای قصر دل افروز که منزلگَه اُنسی
یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
قدس: پاک، منزه، پاک شدن، منزه بودن، پاکی، پاکدامنی، خلوص، صفا
قدسی: بهشتی، پاک و مقدس، آسمانی، روحانی، ملکوتی
شاهد قدسی: کسی که بهشت را دیده باشد // معشوق بهشتی، زیباروی آسمانی
مرغ: پرنده، ماکیان
جگرسوز: آنچه باعث حزن و اندوه بسیار شود، جانگداز، حزنانگیز، جانسوز، سوزناک
درویش: صوفی، رهرو، سالک، عارف، قلندر // مجاز از تهیدست، بینوا، فقیر // مجاز از کسی که به اندکمایه از مال دنیا قناعت میکند
ثواب: پاداش کار حوب و پسندیده در جهان آخرت // کار خوب و پسندیده، کار نیک، احسان، نیکی // اجر، پاداش، مزد
راه دل زدن: غارت کردن دل، دل بردن
خمار: میزده، شرابزده، کسی که به حالت مستی دچار شده باشد // حالت بعد از مستی // سردرد و کسالت و ملالی که بعد از مستی به وجود میآید // ویژگی چشم که حالت مستی و خماری در آن نمایان باشد
چشم خمار: چشمان مست
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
رای: عقیده، نظر، اندیشه، حکم، قضاوت، اظهار نظر، اندیشه، بینش
صواب: راست و درست، حق، صحیح // لایق، سزاوار
جناب: آستان، حضرت، درگاه // شرطی که با یکدیگر میبندند
سر آب: سر چشمه
بادیه: صحرا، بیابان، هامون // هرکجا آبادی نباشد
هش: رفتن، نقیض آمدن // مخفف هوش، زیرکی، عقل و شعور
هش دار: برو، نمان // به هوش باش، هوشیار باش // (هشدار) اخطار
سراب: تصویری خیالی که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایهای از هوای رقیقشدەی نزدیک به سطح زمین تشکیل میشود و از دور به مانند آبنما و دریا و دریاچه به چشم میآید و سبب انحراف و فریب بیننده میشود.
شباب: جوانی
انس: آرام گرفتن، آرامش، خو گرفتن و آرام گرفتن به چیزی
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
عتاب: ملامت، سرزنش
۲- این فکر که کسی جز من توانسته باشد لیاقت دیدار تو را به دست آورد و تو اکنون نزد دیگری باشی، خواب و آرامشم را از من گرفته و اندوهی شدید در سینهام به وجود آورده است.
۳- از حال من درویش و بینوا و تهیدست نمیپرسی و چیزی به من نمیبخشی، میترسم که تو اصلا در فکر خوبی کردن و احسان نباشی.
۴- آن چشمان خمار و میزده که تو داری، دل همهی عاشقان را میبرد، از حالت آن چشمان پیداست که مست هستند و به عاقبت عاشقان فکر هم نمیکنند و حال ما برایت اهمیتی ندارد.
۵- تیری که مژهی چشمانت با ناز و کرشمه بر دلم زد، کاری نبود و کار دلم را تمام نکرد، منتظرم تا ببینم چه تصمیم دیگری برایم خواهی گرفت، که تمام اندیشهها و تصمیمهای تو صحیح هستند.
۶- ای زیبا، معلوم است که آستان تو آنقدر بلند است که صدای آه و نالهی من هرچقدر هم بلند باشد، به گوشت نمیرسد.
۷- در این صحرای خشک و خالی، هیچ سرچشمه و آبی وجود ندارد، باید به هوش باشم، مبادا که بیابان به سراب مرا بفریبد. // سالک در ابتدای مسیر عرفانی خود ممکن است فریفتهی موفقیتهای کوچک شود و همینها او را فریب دهند و از جست و جوی حقیقت و ادامه راه باز بماند.
۸- ای دل من، روزگار جوانیمان را که به اشتباه و غفلت، هدر دادیم، در ایام پیری چه مسیری را برایم در پیش خواهی گرفت؟
۹- ای کاخ آرزوهای دل من، تو همانی هستی که دل من در کنارت به آرامش خواهد رسید، از خدا میخواهم که از بلایای روزگار همیشه در امان باشی.
۱۰- حافظ غلامی نیست که از سرور و بزرگ خود فراری باشد، به من رحمی کن و از در آشتی با من وارد شو که از سرزنش و پرخاش تو، آزرده و دلشکسته هستم.
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
تلمیح
بیت۷: قرآن، سوره نور، آیه ۳۹شاهد: کسی که واقعهای را با چشم خود دیده باشد // مجاز از معشوق، محبوب // مرد یا زن خوبرو // مثال، نمونه، گواه، ناظر
قدس: پاک، منزه، پاک شدن، منزه بودن، پاکی، پاکدامنی، خلوص، صفا
قدسی: بهشتی، پاک و مقدس، آسمانی، روحانی، ملکوتی
شاهد قدسی: کسی که بهشت را دیده باشد // معشوق بهشتی، زیباروی آسمانی
مرغ: پرنده، ماکیان
جگرسوز: آنچه باعث حزن و اندوه بسیار شود، جانگداز، حزنانگیز، جانسوز، سوزناک
درویش: صوفی، رهرو، سالک، عارف، قلندر // مجاز از تهیدست، بینوا، فقیر // مجاز از کسی که به اندکمایه از مال دنیا قناعت میکند
ثواب: پاداش کار حوب و پسندیده در جهان آخرت // کار خوب و پسندیده، کار نیک، احسان، نیکی // اجر، پاداش، مزد
راه دل زدن: غارت کردن دل، دل بردن
خمار: میزده، شرابزده، کسی که به حالت مستی دچار شده باشد // حالت بعد از مستی // سردرد و کسالت و ملالی که بعد از مستی به وجود میآید // ویژگی چشم که حالت مستی و خماری در آن نمایان باشد
چشم خمار: چشمان مست
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
رای: عقیده، نظر، اندیشه، حکم، قضاوت، اظهار نظر، اندیشه، بینش
صواب: راست و درست، حق، صحیح // لایق، سزاوار
جناب: آستان، حضرت، درگاه // شرطی که با یکدیگر میبندند
سر آب: سر چشمه
بادیه: صحرا، بیابان، هامون // هرکجا آبادی نباشد
هش: رفتن، نقیض آمدن // مخفف هوش، زیرکی، عقل و شعور
هش دار: برو، نمان // به هوش باش، هوشیار باش // (هشدار) اخطار
سراب: تصویری خیالی که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایهای از هوای رقیقشدەی نزدیک به سطح زمین تشکیل میشود و از دور به مانند آبنما و دریا و دریاچه به چشم میآید و سبب انحراف و فریب بیننده میشود.
شباب: جوانی
انس: آرام گرفتن، آرامش، خو گرفتن و آرام گرفتن به چیزی
خواجه: آقا، مهتر، بزرگ، صاحب، سرور، دولتمند، مالدار، شیخ، خداوند
عتاب: ملامت، سرزنش
شرح ابیات
۱- ای معشوق آسمانی، چه کسی میتواند نقاب از چهرهات بردارد و روی زیبایت را ببیند؟ ای کسی که به زیبایی پرندهای بهشتی هستی، چه کسی لیاقت خدمت به تو را خواهد داشت؟۲- این فکر که کسی جز من توانسته باشد لیاقت دیدار تو را به دست آورد و تو اکنون نزد دیگری باشی، خواب و آرامشم را از من گرفته و اندوهی شدید در سینهام به وجود آورده است.
۳- از حال من درویش و بینوا و تهیدست نمیپرسی و چیزی به من نمیبخشی، میترسم که تو اصلا در فکر خوبی کردن و احسان نباشی.
۴- آن چشمان خمار و میزده که تو داری، دل همهی عاشقان را میبرد، از حالت آن چشمان پیداست که مست هستند و به عاقبت عاشقان فکر هم نمیکنند و حال ما برایت اهمیتی ندارد.
۵- تیری که مژهی چشمانت با ناز و کرشمه بر دلم زد، کاری نبود و کار دلم را تمام نکرد، منتظرم تا ببینم چه تصمیم دیگری برایم خواهی گرفت، که تمام اندیشهها و تصمیمهای تو صحیح هستند.
۶- ای زیبا، معلوم است که آستان تو آنقدر بلند است که صدای آه و نالهی من هرچقدر هم بلند باشد، به گوشت نمیرسد.
۷- در این صحرای خشک و خالی، هیچ سرچشمه و آبی وجود ندارد، باید به هوش باشم، مبادا که بیابان به سراب مرا بفریبد. // سالک در ابتدای مسیر عرفانی خود ممکن است فریفتهی موفقیتهای کوچک شود و همینها او را فریب دهند و از جست و جوی حقیقت و ادامه راه باز بماند.
۸- ای دل من، روزگار جوانیمان را که به اشتباه و غفلت، هدر دادیم، در ایام پیری چه مسیری را برایم در پیش خواهی گرفت؟
۹- ای کاخ آرزوهای دل من، تو همانی هستی که دل من در کنارت به آرامش خواهد رسید، از خدا میخواهم که از بلایای روزگار همیشه در امان باشی.
۱۰- حافظ غلامی نیست که از سرور و بزرگ خود فراری باشد، به من رحمی کن و از در آشتی با من وارد شو که از سرزنش و پرخاش تو، آزرده و دلشکسته هستم.
حاشیه نویسی
قرآن، سوره نور، آیه ۳۹:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّـهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّـهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ
و آنان که کافرند اعمالشان در مثل به سرابی ماند در بیابان هموار بیآب که شخص تشنه آن را آب پندارد (و به جانب آن شتابد) چون بدانجا رسید هیچ آب نیابد، و (آن کافر) خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش بیند که به حساب کارش تمام و کامل برسد و خدا به یک لحظه حساب تمام خلایق میکند.