غزل شماره ۲۲

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نِه‌ای جان من، خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تَبارَکَ الله از این فتنه‌ها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فَغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مُطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نَخُفته‌ام ز خیالی که می‌پَزَد دل من
خُمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گَرَم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دِیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دِماغ، پر ز هواست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

استقبال

سعدی: دیوان اشعار، غزل شماره ۴۳، اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست / مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

دنیی: دنیا
عقبی: عقبا، آخرت، رستاخیز، قیامت
تبارک: هميشه سودمند و پر برکت است، خيرش ثابت است
تبارک الله: هنگام مدح و در حال تعجب از خوبی و زیبایی کسی یا چیزی استعمال می‌کنند
فتنه: فساد، تباهی // شورش، آشوب، شلوغی // محنت، عذاب // آزمایش، امتحان، ابتلا // کفر، گمراهی // مجاز از، مفتون و عاشق
فغان: آه، ناله، فریاد
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
نالیدن: . زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن // تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن
نوا: اسباب معاش، خوراک و توشه // سروسامان // هدیه‌ای که به نزد شاه می‌فرستند // رونق، نیکویی حال // گروگان
التفات: به سوی کسی نگریستن، توجه کردن، توجه و لطف داشتن به کسی، اعتنا، توجه، عنایت، لطف، مرحمت، مهربانی
رخ: صورت، چهره، رخسار، سیما // برج قلعه // پهلوان، جنگجو // سیمرغ، عنقا
صومعه: عبادتگاه
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند، صومعه
مغ: پیشوای مذهبی زرتشتی، هر شخص روحانی عارف پیشه
دیر مغان: . آتشکده، عبادتگاه زرتشتیان // در تصوف، مجلس عرفا و اولیا

شرح ابیات

۱- چون اهل دل با تو سخن می‌گویند و درست دریافت نمی‌کنی، سخنان بحقِ آنان را خطا مپندار، اشتباه از تو است که درک سخن نمی کنی؛ تو اهل صحبت دل نیستی، چه میدانی!
۲- من اهل دلم و به دنیای بی‌کرانه عشق پا نهاده‌ام و این عشق برایم آن‌چنان عظمت و زیبایی دارد که دنیا و آخرت را در نظرم بی‌اعتبار کرده و اعتنایی به آن‌ها نمی‌کنم، احسنت بر این همه شور و عشق که در اندیشه‌ی من است!
۳- منِ خسته دلِ آزرده خاطر، مصلحتاً لب از گفتار فرو بسته‌ام، اما نیرویی مرموز و نهانی در اندرون من، آرام نمی‌نشیند و آشوب و غوغا به پا می‌کند.
۴- (ظاهراً دنباله بیت قبل است) سرانجام آن راز که در دل نهان کرده بودم، آشکار شد، و آن نیروی مرموز غوغاگر درون، خود را آشکار کرد و از عشق من پرده برداشت. ای مطرب! کجایی که گلایه و شکایت این دل من را به آوازی سوزناک بخوانی و با نوای خود به حالت دل آشفته و حال پریشان من سر و سامان بدهی تا به نغمه‌ی دل‌انگیز تو دل و جانم آرام بگیرد. // (هم‌چنین می‌توان این بیت را به گونه‌ای دیگر نیز تشریج کرد) دلم تغییر کرده‌است و مانند سازی است که از کوک خارج شده باشد، ای مطرب، آوازِ گلایه‌ها و شکایت‌های دلم را بخوان تا شاید دلم آرام شود و باز سر و سامان بگیرد و ساز دلم با آوای تو دوباره کوک شود.
۵- من پیش از این به جهان و هرچه در او هست به چشم "هیچ در هیچ است" می‌نگریستم، اما وقتی چهره زیبای تو را دیدم همه جهان پیش چشمم زیبا جلوه کرد // در تعبیر عرفانی بیت هم می‌توان گفت که چون جمال حق در جهان جنبه‌ی زمینی گرفت و در کل اشیاء جلوه‌گر شد همه جهان برای من زیبا جلوه کرد.
۶- شب‌های بسیارست که دلم هوای شراب دارد و خوابم نمی‌برد. میخانه کجاست تا شراب بنوشم و دفع خماری بکنم.
۷- من از ریا خسته هستم و از دست صومعه داران و عابدان و صوفیان و زاهدان بی‌صفا و ریاکار خون گریه می‌کنم و صحن صومعه با خون دلم آلوده شده، اگر مرا با شراب و باده بشویید، کار درست را انجام داده‌اید.
۸- می‌دانی چرا من در دیر مغان، در مجلس عرفا و اهل دل که نگهبان و روشن‌نگه‌دارنده‌ی آتش هستند، عزیز و گرامی هستم؟ زیرا آتشی در دل دارم که هرگز خاموش نمی‌شود؛ آتش عشق.
۹- مطرب چه ترانه‌ای خواند و چه سازی نواخت که بعد از گذشت سال‌ها و در سراسر دوران زندگی آن آهنگ گوش جانم را می‌نواخت و در فضای احساس و اندیشه‌ام طنین افکنده بود.
۱۰- ندای دل‌انگیز عشق تو را در دل شنیدم و هنوز انعکاس صوت آن در فضای سینه‌ام می چرخد.

حاشیه نویسی

بیت ۲:

شاید بتوان تصور کرد که خواجه‌ی حافظِ قرآن به آیات مراحل خلقت بشر (سوره مومنون ۱۳-۱۱) نظر داشته و جزء تبارک‌الله را از آیه ۱۳ که می‌فرماید... فتبارک الله احسن الخالقین را در این بیت تبرکاً آورده باشد؛ الله اعلم!

یادآور مصراع اول این بیت است

به خرمن دو جهان سر فرو نمی آرند / دماغ و کبر گدایان و خوشه چینان بین

بیت ۳:

در این بیت احتمال دو مضمون می‌رود؛ اول با توجه به عصر آشفته و ناآرام حافظ می‌توان گفت زبان حال اوست از اوضاع نابسامان آن عصر که آزادگان لب از سخن فرو بسته‌اند، اما درونشان ساکت نیست، و دوم به تعبیر عاشقانه، سخن عاشقی است آزرده خاطر که به صد زبان برای معشوق پیام فرستاده و بی نتیجه بوده است، حالا سکوت کرده اما در باطن شور و غوغای عاشقی همچنان برجاست.

این بیت یادآور این کلام جنید بغدادی است که فرمود:

العارف مَن نَطقَ الحق عن سرّهِ و هو ساکت.

بیت ۴:

کلمات پرده/ از پرده برون شدن/ ناله/ نوا، علاوه بر معنی لغوی معانی اصطلاحات موسیقیایی/ ایهامی هم با خود دارند.

از دیدگاه روان شناختی تأثیر صدای خواننده، مضمون ترانه و گاهی حتی بر روی هیأت نوازندگان، بر روح و روان شنونده و بیننده اثر می گذارد تا آنجا که "جانا سخن از زبان ما می‌گویی" صحت پیدا می‌کند. دعوت حافظ از مطرب، در بیت مورد بحث ما چنین حال و هوایی را تداعی می‌کند. خواننده و نوازنده عاشق نیستند و هنرمندانه سرود اجرا می‌کنند و کلام عاشقانه را می خوانند، ولی شنونده‌ی عاشق بی‌آنکه به ارزش هنری هنرمندان ارکستر توجه کند یا تخصص در موسیقی داشته باشد چون کلام آن سرود، حال دل اوست چنان لذتی می برد که ممکن است گروه نوازندگان و خوانندگان چنین حال و حالتی به آنان دست ندهد.

بیت ۵:

بیت به این قول سعدی نزدیک است:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست

بیت ۶:

در بیت زیرین حتی نسیم باده چاره‌گر خماری است:

ای باد از آن باده نسیمی به من آور / کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

بیت ۷:

این بیت از چنان ظرافت‌ها و طنزهای نهانی سرشار است که با هر جمله و عبارت به نثر درآورده شود هیچگاه حق آن ظرافت‌ها و عمق درد حافظ آشکار نخواهد شد. فقط یک اشاره مشابه:

مهِل که روز وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بر، در خم شراب انداز

البته این غسل دادن به آب باده، پیش و پس از حافظ از مضمون های رایج در ساقی نامه فارسی بوده است.

بیت ۸:

تقارن آتش عشق و تشبیه آن به آتش آتشکده‌ی زرتشتیان که همیشه روشن است و آن را عزیز و محترم می‌دارند مد نظر حافظ بوده است.

بیت ۹:

"پرده" سماع هم به اصطلاح موسیقایی «دستگاه» برمی‌گردد، هم در معنی پسِ پرده؛ و نیز ایهام یا اشاره است به گوشه ای از آداب سماع در حضور پیر، بدین معنی که در هنگام سماع پرده‌ای در پیش محل جلوس پیر می‌آویختند تا اگر سماع در گرفت و پیر به وجد آمد و دستی برافشاند یا سری به این سوی و آن سوی گرداند، وقار او در پیش چشم مریدان با دیدن این حالت از او خدشه نبیند.

بیت ۱۰:

حافظ واژگان متقابل ندا-صدا را در اصل معانی آن به کار برده است، نکته ای که در زبان فارسی، امروز رعایت نمی شود، یعنی صدا را به جای ندا به کار می برند.


سعدی، دیوان اشعار، غزل شماره ۴۳

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست / مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش / خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم / تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد / خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن / که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب / میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست

هزار دشمنی افتد به قول بدگویان / میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

غلام قامت آن لعبت قباپوشم / که در محبت رویش هزار جامه قباست

نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت / چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقی / گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست / وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست

هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند / ضرورت است که گوید به سرو ماند راست

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد / خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

خوش است با غم هجران دوست سعدی را / که گر چه رنج به جان می‌رسد امید دواست

بلا و زحمت امروز بر دل درویش / از آن خوش است که امید رحمت فرداست