غزل شماره ۸۳

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مثمن محذوف
گر:
ز:
دست:
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
مشکینت:
خطایی:
رفت:
ور:
هندوی:
شما:
بر:
ما:
جفایی:
برق:
عشق:
ار:
خرمن:
پشمینه:
پوشی:
سوخت:
جور:
شاه:
کامران:
گدایی:
در:
طریقت: راه، روش، آیین، کیش، مرام، مذهب //در تصوف/ روش اهل صفا و سلوک، تزکیه‌ی باطن // دومین منزل از منازل سه گانه از باب سلوک که عبارتست از شریعت - طریقت - حقیقت، و آن در اصطلاح صوفیان راهی است که رساننده کسان به سوی خدای تعالی است و این راه اخصّ از شریعت است که انسان را به بهشت می رساند زیرا هم مشتمل بر احکام شریعت است از قبیل اعمال صالح عبادی و هم مشتمل بر احکام خاصی است مانند اعمال قلبی و اجتناب از همه ما سوی الله. طریقت راه دل است که به توحید می رسد.
رنجش:
خاطر:
نباشد:
می:
بیار:
هر:
کدورت:
را:
که:
بینی:
چون:
صفایی:
عشقبازی:
تحمل:
باید:
ای:
دل:
پای:
دار:
ملالی:
بود:
و:
دلی:
از:
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه // دلربای، عشوه، کرشمه، لوندی، نازکردن
دلدار:
باری:
برد:
میان:
جان:
جانان: دلبری که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب
ماجرایی:
سخن:
چینان:
ملالت‌ها:
پدید:
آمد:
ولی:
همنشینان:
ناسزایی:
عیب:
حافظ:
گو:
مکن:
واعظ:
خانقاه:
آزادی:
چه:
بندی:
به:
جایی:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی