غزل شماره ۱۵۰

ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد
زاهد خام که انکار می و جام کند
پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد
حافظا سر ز کله گوشه خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
ار:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
از:
این:
دست:
به:
جام:
اندازد:
عارفان:
را:
همه:
در:
شرب: آشامیدن، نوشیدن، نوشیدن شراب یا سایر مسکرات
مدام:
ور:
چنین:
زیر:
خم: قوس، انحنا، کج، قسمت دارای پیچیدگی، پیچ، پیچ و تاب // چین و شکن زلف // طاق و ایوان عمارت // خانه‌ی زمستانی
زلف: گیسو، موی سر، جعد، طره، شعر
نهد:
دانه:
خال: نقطه‌ی سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزی دیگر ظاهر شود
ای:
بسا:
مرغ: پرنده، ماکیان
خرد:
که:
دام:
خوشا:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
آن:
مست:
پای:
حریف: دوست، رفیق، یار، همدم، همپیشه، همکار، محبوب، عشوق // مدعی، مخالف، هماورد، رقیب // هم‌زور، هم‌نبرد، هم‌شان، هم‌مقام، هم‌پیاله
سر:
و:
دستار:
نداند:
کدام:
زاهد: با تقوا، پارسا، کسی که دنیا را به خاطر آخرت ترک گوید // در شعر حافظ زاهد معمولا بار معنایی مثبتی ندارد و کنایه‌ای است به افراد ریا کار که دین را بهانه‌ی نیات خود می‌کنند یا کسانی که عشق به خدا و معبود را درست درک نکرده و تنها درگیر ظواهر دین هستند. حافظ معمولا در مقابل زاهد، خود یا کسانی را قرار می‌دهد که با عبارات چون رند، عارف یا امثال اینها خطابشان می‌کند
خام:
انکار:
می:
کند:
پخته:
گردد:
چو:
نظر:
بر:
روز:
کسب:
هنر:
کوش:
خوردن:
دل:
چون:
آینه:
زنگ:
ظلام:
زمان:
وقت:
صبح:
فروغ: روشنی، پرتو، تابش، روشنایی، روشنی، نور، جذابیت
است:
شب:
گرد:
خرگاه:
افق:
پرده:
شام:
با:
محتسب:
شهر:
ننوشی:
زنهار: بپرهیز، برحذر باش // مهلت، امان، پناه // عهد و پیمان // خدارا، کسی را به خدا سوگند دادن // حتما و موکدا
بخورد:
باده‌ات:
سنگ:
حافظا:
ز:
کله:
گوشه:
خورشید:
برآر:
بختت:
قرعه:
بدان:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
تمام:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی