غزل شماره ۴۱۳

خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقه‌ایست لیک به در نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینه‌ایست جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من برده‌ام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
خط:
عذار: رخسار، صورت
یار:
که:
بگرفت:
ماه: از کرات آسمانی که به دور زمین می‌گردد // مجاز از زیبا، محبوب، معشوق، دوستداشتنی، مطلوب، کامل // در عرفان ذات حقیقی وجود انسان، به ماه درونی هر شخص تشبیه شده که نور آن از هر نور دیگری پر فروغ‌تر است، در اشعار شاعران عارف مسلکی مانند حافظ، مولانا، عطار، سنایی، نظامی و... نیز بارها به «ماه درون»، «ماه خویش»، «ماه من» و... اشاره شده است که همه اشاره به ذات انسانی در حد تعالی و به کمال رسیده می‌باشد.
از:
او:
خوش:
حلقه‌ایست:
لیک:
به:
در:
نیست:
راه:
ابروی:
دوست:
گوشه:
محراب:
دولت: دارایی، ثروت، مال // زمان حکومت بر یک منطقه // آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد // گردش نیکی به سود کسی
است:
آن:
جا:
بمال:
چهره:
و:
حاجت: نیاز، آرزو، امید
بخواه:
ای:
جرعه:
نوش:
مجلس:
جم: پادشاه بزرگ // منزه و پاکیزه // نام سلیمان و جمشید یا اسکندر هم هست، در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود منظور سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر.
سینه:
پاک:
دار:
کآیینه‌ایست:
جام:
جهان:
بین:
آه:
کردار:
اهل:
صومعه‌ام:
کرد:
می:
پرست:
این:
دود:
نامه:
من:
شد:
سیاه:
سلطان:
غم:
هر:
چه:
تواند:
بگو:
بکن:
برده‌ام:
باده: نوشیدنی مستی‌آور، شراب، مِی
فروشان:
پناه:
ساقی: کسی که آب یا شراب یا هر نوشیدنی به دیگری می‌دهد // درتصوف، مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
چراغ:
ره:
آفتاب:
گو:
برفروز:
مشعله:
صبحگاه:
آبی:
روزنامه:
اعمال:
ما:
فشان:
باشد:
توان:
سترد:
حروف:
گناه:
حافظ:
ساز:
مطرب: به طرب آورنده، به شادی آورنده، شادمانی آور، نوازنده، خواننده، رقاص
عشاق:
خالی:
مباد:
عرصه:
بزمگاه: مجلس عیش و عشرت، جای جشن و مهمانی و باده‌گساری
آیا:
خیال:
دارد:
گدای:
شهر:
روزی:
بود:
یاد:
کند:
پادشاه:

شرح ابیات

۱-
۲-

حاشیه نویسی