الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

صلاح کار کجا و من خراب کجا

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

به مُلازِمان سلطان که رساند این دعا را

صوفی بیا که آینه صافیست جام را

ساقیا برخیز و دردِه جام را

رونق عهد شَباب است دگر بستان را

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

ساقی به نور باده برافروز جام ما

ای فروغ ماهِ حُسن از روی رَخشان شما